«مطبخ» کنار آشپزخانه اپن: بلاتکلیفی میان پختوپز و پرستیژ
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۲۲۳۳۳
عصر ایران؛ فردین علیخواه |عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان|- این روزها در خانههای جدیدی که اغلب متراژ بالایی دارند، کلمه «مطبخ» توجه آدم را جلب میکند به این شکل که در مجاورت آشپزخانه، اتاقکمانندی ایجاد میشود که در واقع، همان آشپزخانه است ولی عملکرد متفاوتی دارد و از دیدهها پنهان است.
به همین خاطر در برخی از آگهیها از کلمات «آشپزخانه پنهان» هم استفاده میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مطبخ کلمهای کلاسیک است که در محاورههای روزمره ما کمتر بکار میرود ولی جالب است که در ساختوسازهای امروزی در ایران بهویژه در شهرهای بزرگ، بهتدریج جایی برای خودش بازکرده است. البته هنوز فراگیر نشده است ولی در بخشی از جامعه، و در ساختمانهایی با متراژ بالا، دارد فراگیر میشود.
مشاورین املاک وقتی میخواهند درباره مزیتها و نقاط مثبت و ارزشمند یک خانه «پرزنت» داشته باشند معمولاً تلاش میکنند جمله «مطبخ هم داره» را بهگونهای ادا کنند که در لحظه، تمام توجه و حواس مشتری را به چنگ آورند.
گفتم مطبخ کلمهای کلاسیک است. بدون تردید وقتی ما کلمه مطبخ را میشنویم نه به یاد مدرنیته و آخرین شیوههای زندگی در عصر جدید، بلکه به یاد سنت، گذشته و نوستالژی میافتیم. با مطبخ، دههها و یا شاید هم قرنها به عقب پرتاب میشویم و تصاویر ذهنی مشخصی برایمان تداعی میشود.
خانههای بزرگ و درندشت، خانههای پرجمعیت، حیاط حوض دار، خانواده گسترده، مادرانی که اغلب خانهدار هستند، شهری که هنوز رستوران ندارد، سبک زندگی ای که در آن خبری از غذای آماده و فستفود نیست، سفرهای طویل، با هم غذاخوردن، سروصدا و همهمه، بازی کودکان در حیاط، پدرسالاری و گاهی هم کلفَت، خدمه و آشپزباشی. معمولاً مطبخ در خانههای قدیمی ایرانی پنهان بود و دور از کانون اصلی خانه قرار داشت.
باید توجه کرد که در جامعه قدیم، رودربایستی افراد با همدیگر بیشتر از امروز بود. با اینکه بخش اعظم ارتباط اجتماعی آدمها با خودیها، اقوام و بستگان بود ولی با همان خودیها هم رودربایستی وجود داشت.
حفظ «آبرو، جلوی دروهمسایه» بسیار بیشتر از این روزها اهمیت داشت و اصلی حیاتی برای زندگی اجتماعی بود. به همین دلیل خانوادهها، بسیاری از امور را از مقابل چشم مهمانان خود پنهان میکردند تا مبادا چیزی برای «رفتن آبرو» پیدا شود.
در قدیم برای مثال توصیه میشد که برای «کندن تهدیگ از قابلمه» سروصدای زیادی ایجاد نشود یا اصلاً سروصدا ایجاد نشود چون ممکن است مهمان تصور کند که غذا تمام شده است و این مایۀ آبروریزی و شرمساری شود.
در ضمن، در قدیم شاید نوع غذا، و حجم آن مایه تفاخر میزبان در مقابل مهمان بود ولی خود مطبخ، دکوراسیون داخلی آن و وسایل مورداستفاده برای پختوپز، در حیطه اقلامی نبود که با نمایش آنها بتوان پرستیژ اجتماعی کسب کرد و با آبرو شد. آشپزخانه، دور از دید و اساساً پوشیده بود.
به زندگی امروز بازگردیم. تقریباً اغلب آن ویژگیهایی که ترسیم شد این روزها وجود ندارد و در مقابل، مؤلفههای جدیدی از سبک زندگی به زندگی ما وارد شده است.
این روزها دیگر خانواده گسترده وجود ندارد، ارتباط اجتماعی راحتتر و شفافتر گشته است، نسبت به گذشته رودربایستی در ارتباط کاهشیافته است، ابعاد خانواده کوچکتر شده است، با زنانی مواجهیم که در بیرون از خانه شاغلاند، مهمانیها کمتر شده است و بهتدریج، بهویژه در طبقه متوسط، قرارهای مهمانی به بیرون از خانه منتقل میشود، سفارش غذای آماده بیشتر شده است، و در مجموع این روزها ما دگمۀ هود آشپزخانه و شاید هم کلید لامپهای آن را بهندرت فشار میدهیم.
بر خلاف گذشته، آشپزخانه در خانههای امروزی ما قلمرویی فعال نیست و بیراه نیست اگر بگوییم که این روزها در آشپزخانههای ما «تفتدادن» گهگاهی بیشتر از «پختن» مداوم، جریان دارد و دلیل آن نه لزوماً رعایت سلامتی، بلکه سرعت و سبک زندگی امروزی است.
ساخت مطبخ، نمایانگر جنبههایی دیگر از تناقضات زندگی اجتماعی ما ایرانیان است. دقت کنید. در خانههایی که مطبخ ساخته میشود آشپزخانه هم در جای خود برقرار است. در واقع مطبخ، آشپزخانه دوم خانههاست. به بیان بهتر، آشپزخانه کارکرد «جلوی صحنه» و مطبخ کارکرد «پشتصحنه» را دارد.
در آشپزخانه، معمولاً هزینه زیادی صرف دکوراسیون میشود. این روزها آشپزخانه از قسمتهای پرهزینه و پرخرج خانههاست. منظورم، غذا و پختوپز نیست بلکه ساخت و نصب کابینت و وسایل مدروز در آن است. آشپزخانه تبدیل به نمایشگاه مصرفگرایی در خانهها شده است. در اینجا، آشپزخانه در حکم جلوه و شکوه خانه، و مطبخ، برای کار است.
آشپزخانه و در کنار آن مطبخ، بیانگر چند نکته اجتماعی است:
بر خلاف تلاش متفکران و مفسران برای القای این ایده به افراد جامعه که «خودتان باشید، صادقانه رفتار کنید، و چندان به قضاوتهای دیگران اهمیت ندهید»، در جامعه فعلی ایران قضاوتهای دیگران برای ما پراهمیت گشته است بهویژه قضاوتهایی که متوجه پرستیژ و «کلاس» زندگی ماست. ما دوست داریم تا از نظر سبک زندگی، از نگاه دیگران عالی به نظر برسیم.
من فکر میکنم که نفسِ نگرانی بیش از حد نسبت به قضاوتهای دیگران، و اهمیت بیش از اندازه آن، یکی از ویژگیهای جامعه سنتی است که در زندگی امروزی در شکلهای مختلف بازتولید میشود. ما در خود این فشار را احساس میکنیم تا «تأیید» دیگران را به دست آوریم.
نکته دیگر دراینخصوص، کسب پرستیژ اجتماعی باتکیهبر مصرفگرایی است. ما از زندگی معمولی بیزاریم ولی برای خارجکردن زندگیمان از معمولی بودن، غالباً به مصرف پناه میبریم.
ساخت مطبخ در کنار آشپزخانه بیتردید شکلی از مصرفگرایی است. ما بهناچار باید وسایل دیگری خریداری کنیم و در مطبخ نصب نماییم. وسایلی که شاید در آشپزخانه هم وجود دارد. منابع زمین محدود است. پرسش آن است که ساخت مطبخ، منابع زمین را بیشازپیش هدر نخواهد داد؟
نکته دیگر آنکه، دههها قبل وقتی آشپزخانه اپن آمد این اعتقاد وجود داشت که آشپزخانه اپن مخالف پوشیدگی است. در واقع هم مهمان و هم میزبان میتوانند بدون مانع با هم گفتگو کنند و کسی، بهخاطر حضور در آشپزخانه، از حال و هوای مهمانی یا از حیات خانه محروم نخواهد شد. ایجاد مطبخ، گویی عقبگرد جامعه به دوره پنهانکاری و پوشیدگی است.
آشپزخانه و مطبخ، مجاورت سنت و مدرنیته در کنار هم است. پرسش آن است که اگر ما دلبستۀ سنت هستیم چرا تکلیف خودمان را مشخص نمیکنیم؟ هم آشپزخانه مدرن را میخواهیم و هم مطبخی که یادگار جامعه قدیم است؟ هم میخواهیم ببینند و هم میخواهیم دیده نشویم. این تناقض است.
قبول دارم که بخشی از مسئله بر عهده بسازبفروشهاست و خریداران لزوماً در آن نقشی ندارند. ایکاش بسازبفروشهای ما بینش اجتماعی داشتند.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: آشپزخانه مصرف گرایی خانه ها سبک زندگی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۲۲۳۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.